بلاگ شخصی
-
15 اکتبر 2014
برای یک عکاس
بلاگبرای سحاب زریباف
از شنیدن دریافت جایزه عکاسی در شانزدهمین جشن خانه سینما، که نصیب تو شد، آنهم در فیلم استاد مهرجویی شاد شدم.
ای کاش پدرت بود و میدید، تا این کمی از خستگیاش میکاست.
خستگی تدارک آنهمه فیلم و سوختن سرمایه و نگاتیو و تعطیلی سینما مرجان و خانه نشینیاش.
میدانم، لاله زار، کوچه اتحادیه، ویرانه باغ دایی جان ناپلئون و سینما مرجان خوب میدانم.
باری همین ایام دوستی، روزی دوربین در دست، سر صحنه فیلم «محاکمه در خیابان»، چند عکسی از ما و استاد و صحنه برداشتی.
پیش میآید تلاقی اتفاقی رفقا، سر صحنه کیمیایی گاهی.
بعد از آنهمه که میانمان رفته بود، اولین همکاری آنجا دست داد.
لبخند مرور و خاطرات نقش داشت.
«قیصر»، «فرمان»، «سید»، «قدرت»، «فرهاد» …
دیگر گذشته است.
مانده فقط یک ادای احترام و خداحافظ.
– یه نقش کوتاه
– میخوای چطور بازیاش کنی؟
– مث بهروز
– وایستا عکس بگیرم
– آره عکس بگیر
چلق چلق – چلق چلق